علیق الجبللغتنامه دهخداعلیق الجبل . [ ع ُل ْ ل َ قُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) علیق کوهی . نوعی از گیاه «علیق » است . رجوع به عُلّیق شود.
هلک و هلکلغتنامه دهخداهلک و هلک . [ هَِ ل ِک ْ ک ُ هَِ ل ِک ک / ل ِ ] (ق مرکب ) در تداول کنایه از کندی و سستی در کار است ، یا کنایه از راه رفتن به سنگینی و کندی ، چنانکه گویند: هلک و هلک آمد.
حلقلغتنامه دهخداحلق . [ ح ُل ْ ل َ ] (ع ص ) ج ِ حالق . پرها. مملوها. || پستانهای پرشیر. حَوالِق . (منتهی الارب ).
تمشکفرهنگ فارسی عمیدمیوهای ترشمزه، شبیه شاتوت یا توتفرنگی، و به رنگ سرخ مایل به سیاهی. بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگلها و صحراها میروید. در بعضی جاها آن را میکارند و تربیت میکنند و میوۀ بهتر و درشتتری از آن بهدست میآورند. دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک، و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور، ملین، م
علیقلغتنامه دهخداعلیق . [ ع َ ] (ع اِ) علف ستور و جو و اسپست . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و در تداول فارسی زبانان امروزی بیشتر بر علوفه ٔ اسبان اطلاق میشود. || بر سبیل مثال شراب را نیز علیق نامند. (از لسان العرب از ازهری ). || پوست سپیدی
علیقلغتنامه دهخداعلیق . [ ع ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است که به درخت پیچد. (از لسان العرب ). گیاهی است که به درخت پیچد و شبیه به گل سرخ است و آن را عُلّیقی ̍ نیز گویند و یک دانه ٔ آن عُلّیقة است .(از اقرب الموارد). درختی باشد که برگ آن را پزند ودر خضاب به کار برند. (برهان قاطع) نباتی است خاردار
تعلیقلغتنامه دهخداتعلیق . [ ت َ ] (ع مص )درآویختن . (زوزنی ) (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ). درآویختن چیزی را به چیزی و متعلق گردانیدن . یقال : علقه فتعلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). درآویختن چیزی را بچیزی و بر چیزی ، درآویختن و معلق گردانیدن آن . (از اقرب الموارد). آویختن چ
خط نستعلیقلغتنامه دهخداخط نستعلیق . [ خ َطْ طِن َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که مشتق از خط نسخ است و آنرا نسخ تعلیق می گویند. (ناظم الاطباء).
نستعلیقلغتنامه دهخدانستعلیق . [ ن َ ت َ ] (اِ مرکب ) نام خطی است که از خط نسخ و خط تعلیق هر دو گرفته شده . (فرهنگ نظام ). نام خطی معروف ، در اصل نسخ تعلیق بوده چرا که این خط را از خط نسخ و خط تعلیق استخراج کرده اند، چون اسم خطی مقرر گشت و در اسم تخفیف ضرور است به جهت تخفیف خای معجمه را حذف نموده
توت العلیقلغتنامه دهخداتوت العلیق . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) تمشک . توت سه گل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک و توت سه گل شود.
تعلیقفرهنگ فارسی عمید۱. معلق کردن؛ آویختن؛ آویزان کردن چیزی به چیز دیگر.۲. چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن؛ یادداشتهایی بر کتاب افزودن.۳. (هنر) در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است.