علی حدهلغتنامه دهخداعلی حده . [ ع َ لا ح ِ دَ ] (ع ق مرکب ) علی حدة. جداگانه . (ناظم الاطباء) : ارسلان خان فرمود تا جویی علی حده کنند «بیکند» را چنانکه آب بعین (؟) عمارتهای او رسد.
علی حدةلغتنامه دهخداعلی حدة. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن مذحجی ، مشهور به حدة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مذحجی شود.
سی پارهفرهنگ انتشارات معین(رِ) (اِمر.) 1 - سی جزء قرآن مجید که هر جزو را علیحده جلد کرده باشند. 2 - قرآن مجید.
بیدشهرلغتنامه دهخدابیدشهر. [ ش َ ] (اِخ ) (خره ٔ...) در قدیم بلوکی علیحده بود و اکنون با بلوک جویم ابواحمد یک بلوک شمرده اند از گرمسیرات فارس است . نخلستانها داشت و باغهای مرکبات
منفرداًلغتنامه دهخدامنفرداً.[ م ُ ف َ رِ دَن ْ ] (ع ق ) جداگانه و تنها و یگانه و علیحده و فقط و یک یک و فرداًفرداً. (ناظم الاطباء).
جدا گرفتنلغتنامه دهخداجدا گرفتن . [ ج ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) علیحده گرفتن . منفرد گرفتن . تنها گرفتن .- عرصه جداگرفتن ؛ موقع و مکان و ساحت دیگر انتخاب کردن : برآن سرم که دگر ترک