علیانلغتنامه دهخداعلیان . [ ع َل ْ ] (ع ص )مرد دراز تن آور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). مرد دراز تن آور که درازی وی بی تناسب باشد. (ناظم الاطباء).
علیانلغتنامه دهخداعلیان . [ ع ُل ْ] (ع اِ) دیباچه و عنوان کتاب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). و نیز رجوع به عُلوان شود.
علیانلغتنامه دهخداعلیان . [ ع َل ْ ] (اِخ ) ابن أرجب بن دعام اکبر. جدی است جاهلی و یمانی ، اصل او از همدان است و از فرزندان او قبایل و بطونی پیدا آمده است . (از الاعلام زرکلی چ
علیانلغتنامه دهخداعلیان . [ ع ِل ْ ] (ع ص ) بزرگ هیکل و درازقامت . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). عِلّیان . || شتر ماده ٔ بلند و اندک ب
علیانلغتنامه دهخداعلیان . [ ع ِل ْ لیا ](ع ص ) بزرگ هیکل و دراز قامت . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از متن اللغة). || (اِ) ماده شتر بلند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
الیانلغتنامه دهخداالیان . [ اَل ْ / اَ ل َ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اُلْی . (منتهی الارب ). || گوسفند دنبه ناک . (از منتهی الارب ). مؤنث : الیا
الیانلغتنامه دهخداالیان . [ اِ ] (ع مص ) نرم گردانیدن . اِلانَة نیزگویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). الانه الانة و الینه الیاناً؛ جعله لیّناً. (اقرب الموارد).
الیانلغتنامه دهخداالیان . [ اِل ْ ] (اِخ ) یا کلودیوس الیانوس . نویسنده ٔ رومی در قرن سوم میلادی بود. او راست : تاریخ حیوانات و حکایات گوناگون و آثاری دیگر که بزبان یونانی نوشته
الیانلغتنامه دهخداالیان . [اَ ل َ ] (ع اِ) مثنای الیة بحذف تا برخلاف قیاس . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَلیَة شود.
علیانیلغتنامه دهخداعلیانی . [ ع َل ْ ] (ص نسبی ) منسوب است به «علیان » که بطنی است از أشجع، و او علیان بن أرجب بن دعام بن مالک بن معاویةبن صعب بن دومان است . (از اللباب فی تهذیب
عیان آمدنلغتنامه دهخداعیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
علیونفرهنگ انتشارات معین(عِ لِّ ی ّ ) [ ع . ] (اِ. ص .) جِ عِلّیُ. 1 - بلندی - ها. 2 - عالی ترین درجات بهشت . 3 - ملکوت اعلی .
علیانیلغتنامه دهخداعلیانی . [ ع َل ْ ] (ص نسبی ) منسوب است به «علیان » که بطنی است از أشجع، و او علیان بن أرجب بن دعام بن مالک بن معاویةبن صعب بن دومان است . (از اللباب فی تهذیب
حجورلغتنامه دهخداحجور. [ ح َ / ح ُ ] (اِخ ) ابن اسلم بن علیان بن زیدبن حاشدبن حشم بن خیوان بن نوف بن همدان . شهر حجور در یمن بنام او میباشد. (معجم البلدان ). جد قبیله ای از همدا
شریحلغتنامه دهخداشریح . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) ابن ذبیان بن علیان بن ارحب ، از قبیله ٔ بنی بکیل و از همدان . جد جاهلی یمانی بود. از فرزندان اوست : قبایل «آل یزید» و «آل قدامه » و «آل
حجورلغتنامه دهخداحجور. [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به یمن بنام حجوربن اسلم بن علیان بن زید، همدانی است . و گویند در یمن نزدیک زبید موضعی است که حجورالیمن خوانده شود و نسبت بدان حجوری ا
احمدوند شیرازیلغتنامه دهخدااحمدوند شیرازی . [ اَ م َ وَ دِ ] (اِخ ) نام طائفه ای از اکراد ایران دارای قریب صد خانوار و در دور فرامان ، انکوخاصی و علیان سکونت دارند.