علک الانباطلغتنامه دهخداعلک الانباط. [ ع ِ کُل ْ اَم ْ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به علک البطم شود. (مخزن الادویه ).
علک البطملغتنامه دهخداعلک البطم . [ ع ِ کُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) به فارسی سقز و به اصفهانی قندرون نامند. و آن صمغ درخت بطم است . در آخر دوم گرم و خشک و محلّل و ملطف و مدرّ بول و مقوی
علیک السلامفرهنگ انتشارات معین(عَ لَ یا لِ کِ یا کَ سَّ) [ ع . ] (شب جم .) در پاسخ به سلام کسی گفته می شود: درود بر تو باد.
بنلغتنامه دهخدابن . [ ب َ ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). باغ و زراعت . (فرهنگ جهانگیری )
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان
اعاریبلغتنامه دهخدااعاریب . [ اَ ] (ع اِ) علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه ، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبة الیه اعرابی و هو واحده . (منتهی الارب ). و رجوع به اعرابی شو
یلغتنامه دهخدای . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند.