علوجلغتنامه دهخداعلوج . [ ع َ ] (ع اِ) پیغام . (منتهی الارب ). پیغام و رسالت . (ناظم الاطباء). || پیغامبر. (منتهی الارب ). رسول . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الوک . (اقرب الم
الوجلغتنامه دهخداالوج . [ اَ ] (اِ) نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن . گل آن کبود و تخمش سیاه است . در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج ). مؤل
الوجفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی خشن و درشت، با گلهای کبود، و تخمهای سیاه که در سنگلاخها میروید.
علوجنیلغتنامه دهخداعلوجنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 29 هزارگزی شمال باختری ماکو و 7 هزارگزی شمال خاوری کلیساکندی . ناحیه ایست ج
علوجنیلغتنامه دهخداعلوجنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 29 هزارگزی شمال باختری ماکو و 7 هزارگزی شمال خاوری کلیساکندی . ناحیه ایست ج
ریحلغتنامه دهخداریح . (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علوجه ٔ (یا علویه ) سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمد... شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) جراب الدوله ریح . احمدبن محمدبن علوجه ٔ سیستانی . رجوع به احمد... شود.
علی جنیلغتنامه دهخداعلی جنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق ، بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. این ده مشهور به علوجنی شده است . رجوع به علوجنی شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
الوکلغتنامه دهخداالوک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) پیغام . (مهذب الاسماء). رسالت . (اقرب الموارد). نامه و خبر و پیغام . (آنندراج ). اَلوکَة. (اقرب الموارد): هذا علوج صدق و الوک صدق . (نش