علوان آق شهریلغتنامه دهخداعلوان آق شهری . [ع َل ْ ن ِ ش َ ] (اِخ ) بابا نعمةاﷲ. از خواجگان طریقت نقشبندیه . رجوع به بابا نعمةاﷲ محمود نخجوانی شود.
علوان الاقشهریلغتنامه دهخداعلوان الاقشهری . [ ع َل ْ نُل ْ اَ ش َ ] (اِخ ) بابا نعمةاﷲ محمود نخجوانی . از خواجگان طریقت نقشبندیه . رجوع به بابا نعمةاﷲ... شود.
علوانلغتنامه دهخداعلوان . [ ع َل ْ ] (اِخ ) ابن حسین ، مکنی به ابوالیسیر. محدث است . رجوع به ابوالیسیر شود.
علوانلغتنامه دهخداعلوان . [ ع َل ْ ] (اِخ ) ابن عطیةبن حسن بن محمدبن حداد هیتی حموی . رجوع به علوان حموی شود.
علوانلغتنامه دهخداعلوان . [ ع َل ْ ] (اِخ ) قیصربن یوسف جبران . قس (کشیش ) (متولد در 1287 هَ . ق .). وی را تصانیف بسیاری است که از آنجمله است : 1- تاریخ کتاب مقدس . 2- خلاصة الصر
زیجلغتنامه دهخدازیج . (معرب ، اِ) معرب زیگ است و آن کتابی باشد که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند. (برهان )... و بمناسبت آن نام علمی است در اصول احکام عل
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان
ماللغتنامه دهخدامال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموار
علوان الاقشهریلغتنامه دهخداعلوان الاقشهری . [ ع َل ْ نُل ْ اَ ش َ ] (اِخ ) بابا نعمةاﷲ محمود نخجوانی . از خواجگان طریقت نقشبندیه . رجوع به بابا نعمةاﷲ... شود.
عراقلغتنامه دهخداعراق . [ ع ِ ] (اِخ ) کشور عراق یا عراق عرب در حال حاضر از ممالک ، واقع در جزیرة العرب و همجوار کشور ایران است و حدود آن : از شمال ، ترکیه ، و از شرق ، ایران و