علنکدلغتنامه دهخداعلنکد. [ ع َ ل َ ک َ ] (ع ص ) درشت و رست و سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نون آن زائد است . (از اقرب الموارد).
علاکدلغتنامه دهخداعلاکد. [ ع ُک ِ ] (ع ص ) ستبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شیر دفزک شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
علکدلغتنامه دهخداعلکد. [ ع ِ ک ِ ] (ع ص ) درشت و سطبر. (منتهی الارب ). غلیظ. (اقرب الموارد). || پیره زن نیک زیرک . || زن کوتاه بالای آکنده گوشت خوار کم خیر. (از منتهی الارب ) (ا
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل .
علاکدلغتنامه دهخداعلاکد. [ ع ُک ِ ] (ع ص ) ستبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شیر دفزک شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).