علم اطلاعاتinformation scienceواژههای مصوب فرهنگستانمطالعه و تحلیل نظاممند منابع و توسعه و گردآوری و سازماندهی و اشاعه و ارزشیابی و کاربری و موقعیت اطلاعات در همۀ اشکال متـ . اطلاعرسانی
علمدیکشنری عربی به فارسیتعليم دادن (اصول دين) از راه پرسش , از راه پرسش ياد دادن , اموختن , تعليم دادن , درس دادن , مشق دادن , معلمي يا تدريس کردن
علمدیکشنری عربی به فارسیپرچم , بيرق , علم , دم انبوه وپشمالوي سگ , زنبق , برگ شمشيري , سنگ فرش , جاده سنگ فرش , پرچم دار کردن , پرچم زدن به , باپرچم علا مت دادن , سنگفرش کردن , پايين ا
عالِم اطلاعاتinformation scientist, information specialistواژههای مصوب فرهنگستانفردی که علم اطلاعات را میداند و میتواند نیازهای اطلاعاتی محققان و دانشمندان را برآورده سازد متـ . اطلاعرسان
جغرافیالغتنامه دهخداجغرافیا. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ معرب از اصل یونانی ژئوگرافی است مرکب از ژئو به معنی زمین و گرافن به معنی نوشتن و تشریح کردن که روی هم رفته معنی نگارش زمین ا
اخلاق اطلاعاتیinformation ethics, ethics of information, info-ethicواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از علم اخلاق که به بررسی روابط میان تولید و نحوۀ اشاعه و استفاده از اطلاعات میپردازد