علقمةلغتنامه دهخداعلقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن زید. از کسانی است که پیغمبر (ص ) را درک کرده است . (از الاصابة ج 5 قسم سوم ص 112).
علقمةلغتنامه دهخداعلقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عاصی بن امیة. وی در فتوحات شام شرکت داشته است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 263).
علقمةلغتنامه دهخداعلقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن سعدبن معاذ انصاری بن سید اوس . رجوع به علقمه ٔ انصاری شود.
هلقمةلغتنامه دهخداهلقمة. [ هََ ق َ م َ ] (ع مص )فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). و گویا از ریشه ٔ لقم برساخته شده است چنانکه هبلعة از بلع. (از اقرب الموارد). || بسیار خوردن . (منتهی الارب ).
دیر علقمهلغتنامه دهخدادیر علقمه . [ دَ رِ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) در حیره است ومنسوب به علقمةبن عدی ... است . (از معجم البلدان ).
ابورقادلغتنامه دهخداابورقاد. [ اَ رُ ] (اِخ ) شیخی از نخع.محدث است . او از علقمه و علقمه از علی روایت کند.
فحللغتنامه دهخدافحل . [ ف َ ] (اِخ ) لقب علقمه ، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حباله ٔ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب ). رجوع به علقمه ٔ فحل شود.
علقمه ٔ تمیمیلغتنامه دهخداعلقمه ٔ تمیمی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ابن هودةبن شماس بن بابایربوعی . رجوع به علقمه ٔ یربوعی شود.