علالالغتنامه دهخداعلالا. [ ع َ ] (اِ صوت ) بانگ و شور و غوغا. (برهان ) (ناظم الاطباء). علالوش . هیابانگ : بجه از جو، سوی ما آ، که تماشاست در این سوستر اﷲ علینا، چه علالاست در این
علالافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بانگ؛ فریاد؛ شوروغوغا؛ هیاهو.۲. صدای سگ؛ عوعو سگ: ◻︎ گفت از بانگ و علالای سگان / هیچ واگردد ز راهی کاروان؟ (مولوی: ۸۴۹).
علاءالدوله ٔ باوندیلغتنامه دهخداعلاءالدوله ٔ باوندی . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ی ِ وَ ](اِخ ) علی بن حسام الدوله . از سلاطین آل باوند (496 - 606 هَ .ق .) است که مدت بیست سال سلطنت کرد. بعد از آنکه سل
علاءالدوله ٔ بغدادیلغتنامه دهخداعلاءالدوله ٔ بغدادی . [ ع َئُدْ دَ ل َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن سلطان احمد بغدادی . وی در آذربایجان نزد امیر قرایوسف میزیست . هنگامی که امیر قرایوسف در خوی بود، وی
علاءالدوله ٔ سمنانیلغتنامه دهخداعلاءالدوله ٔ سمنانی . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ی ِ س ِ ] (اِخ ) شیخ رکن الدین بیابانکی . حمداﷲ مستوفی که معاصر او بوده در تاریخ گزیده آرد: وی پسر ملک شرف الدین سمنانی
علاءالدوله ٔ کرابیلغتنامه دهخداعلاءالدوله ٔ کرابی . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ی ِ ک َر را ] (اِخ ) برادرزن خواجه یحیی کرابی (از امرای سربداران ) (753 - 759 هَ . ق .). روزی که خواجه یحیی سواره بخانه ٔ
عللالغتنامه دهخداعللا. [ ع َ ل َ ] (اِ صوت ) بانگ و شور و غوغا. هلالوش . هیابانگ . رجوع به علالا شود : گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است پس چرا از ما برگیتی چندین عللاست ؟مسعودس
پارسلغتنامه دهخداپارس . (اِ) آواز سگ . بانگ سگ . علالای سگ .عَوعَو. هفهف . عفعف . وَغواغ . وَعوع . وَکوَک . نوف .- پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ . نوفیدن . بانگ کردن سگ به شب چون غر
واگردیدنلغتنامه دهخداواگردیدن . [ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . به عقب برگشتن . مراجعت کردن . (ناظم الاطباء). انصراف . بازگردیدن : وانگردد از ره آن تیر ای پسربند باید کرد سیلی را ز
دبوسلغتنامه دهخدادبوس . [ دَب ْ بو ] (معرب اِ) دبوس . معرب دبوس است به معنی گرز آهنی . ج ، دبابیس . (منتهی الارب ). در شواهد ذیل از مولوی دبوس با باء مشدد آمده است : چونکه از عق
قاضیلغتنامه دهخداقاضی . (ع ص ) قاض . نعت فاعلی از قضاء. داور. (فرهنگ نظام ). حکم کننده . (آنندراج ). حَکَم . فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله میکند. (فرهنگ نظام ).