علاءالدین بهمنیلغتنامه دهخداعلاءالدین بهمنی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) (شاه ...) شانزدهمین تن از سلاطین بهمنی گلبرگه که از 927 تا 939 هَ . ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص
علاءالدین بهمنیلغتنامه دهخداعلاءالدین بهمنی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) احمدشاه ثانی . دهمین تن از سلاطین بهمنی در «گلبرگه » که از 838 تا 862 هَ . ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین
علاءالدین بهمنیلغتنامه دهخداعلاءالدین بهمنی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) حسن گانگو. مؤسس سلسله ٔ بهمنی در دکن . او از افاغنه ای است که در خدمت یکی از براهمه ٔ دهلی سر میکرد و در ع
علاءالدین بهمنیلغتنامه دهخداعلاءالدین بهمنی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) همایونشاه .یازدهمین تن از سلاطین بهمنی گلبرگه که از 862 تا 865 هَ . ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص
علاءالدین بهمانیلغتنامه دهخداعلاءالدین بهمانی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ. رجوع به علی ... شود.
علاءالدینلغتنامه دهخداعلأالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن بواب ، ابوالحسن علی بن هلال . خوشنویس عرب . رجوع به ابن بواب شود.
علاءالدینلغتنامه دهخداعلاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) اتابک یزد (شاه ...). هفتمین از اتابکان یزد که تا 662 هَ .ق . عهده دار اتابکی یزد بوده است . وی بعد از پدرش قطب الدین محمودشاه
علاءالدینلغتنامه دهخداعلاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) احمد یلی (584 - 604 هَ . ق .). وی از ممدوحین نظامی گنجوی شاعر معروف است . و نواده ٔ او زوجه ٔ اتابک قزل ارسلان بن اوزبک آخرین
علاءالدینلغتنامه دهخداعلاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) از بزرگ زادگان خراسان بود و در وزارت سلطان ابوسعید بهادرخان مدت هشت ماه خواجه غیاث الدین محمد شرکت نمود و پس از آ
بهمنیانلغتنامه دهخدابهمنیان . [ ب َ م َ ] (اِخ ) سلاطین بهمنی شاهاگلبرگه . سلسله ای از سلاطین که در دکن و نواحی مجاور آن (هندوستان ) از 748 - 933 هَ . ق . حکومت کرده اندو مؤسس این
شاه محمود بهمنیلغتنامه دهخداشاه محمود بهمنی . [ م َ دِ ب َ م َ ] (اِخ ) فرزند سلطان علاءالدین حسن کانکوی بهمنی پنجمین حکمران از سلاطین بهمنی دکن است . وی پس از کشته شدن داود شاه بهمنی به ت
حسن گانگولغتنامه دهخداحسن گانگو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) علاءالدین ظفرخان . اولین تن از سلاطین بهمنی کلبرگه . از 748 - 759 هَ . ق . فرمانروائی کرد.
بیدرلغتنامه دهخدابیدر. [ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی بوده در هند که دارالملک دکن حساب میشده . احمدشاه بهمنی بنام خود احمدآباد ساخته دارالملک کرد و او را ولی مینامیدند و بدرویشان اخلا
اضافةلغتنامه دهخدااضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب