عللغتنامه دهخداعل . [ ع َل ْ ل ] (ع مص ) دوباره آب خوراندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب دادن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی ). || نیک رنگ دادن چرم را. (اقرب ال
عللغتنامه دهخداعل . [ ع َل ْ ل َ / ع َل ْ ل ِ ] (ع حرف ) از حروف مشبهة بالفعل بمعنای لعل ّ است . و بعضی بر آنند که اصل و ریشه ٔ لعل همین عل است ، و لام آن زائد است . مانند «لا
عللغتنامه دهخداعل . [ ع َل ل ] (ع ص ، اِ) کنه ٔ لاغر. || کنه ٔ فربه . از اضداد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرد کلان سال و حقیر و نزار. (منتهی الارب ). || ریزه اندا
عللغتنامه دهخداعل . [ ع ُل ل / ع ِل ل ] (ع اِ) ج ِ عُلعُل . (لسان العرب و شرح قاموس از ذیل اقرب الموارد). اما ازهری گوید جمع علعل ، عُلُل و عَلاعل است . (ذیل اقرب الموارد).
علی اکبر قمیلغتنامه دهخداعلی اکبر قمی . [ ع َ اَ ب َ رِ ق ُم ْ می ] (اِخ ) مشهور به حکمی . رجوع به علی اکبر حکمی شود.
علندیلغتنامه دهخداعلندی . [ ع ُ ل َ دا ] (ع ص ) سطبر از هر چیزی . علندی [ ع َ ل َ دا / ع ُ ل ُ دا ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به عَل-ندی ̍ شود.
علی اسرع الحاللغتنامه دهخداعلی اسرع الحال . [ ع َ لا اَ رَ عِل ْ ] (ع ق مرکب ) بشتاب . هرچه زودتر. سریعاً : چهره ٔ مقصود چون دولت و اقبال علی اسرع الحال روی به جانبش آوردی . (حبیب السیر چ
طالعلغتنامه دهخداطالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندید