عقیرلغتنامه دهخداعقیر. [ ع َ ] (اِخ ) نام فلاتی است که در آن آبهای شوری است ، و آن را عُقَیر نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقیرلغتنامه دهخداعقیر. [ ع َ ] (ع ص ) مرد که او را فرزندنشود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نازاینده و ناامید. (غیاث اللغات ). || خسته و مجروح . || ستور پی زده . (منتهی الار
عقیرلغتنامه دهخداعقیر. [ ع ِق ْ قی ] (ع اِ) گیاه که بدان تداوی نمایند، یا اصل داروها. || درخت . (منتهی الارب ). ج ، عَقاقیر. (ناظم الاطباء).
عقیرلغتنامه دهخداعقیر. [ ع ُ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در ساحل دریا در کنار هجر. و نیز نخلی است در یمامة از آن بنی ذهل بن دئل . و نیز نخلی است از آن بنی عامربن حنیفة در یمامه . (
اغیرلغتنامه دهخدااغیر. [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) باغیرت تر. (ناظم الاطباء). غیورتر. (یادداشت بخط مؤلف ): و فی الحدیث : «و کان ابراهیم (ص ) غیوراً و انا اغیر منه ». (مکارم الاخلاق طب
اقیرلغتنامه دهخدااقیر. [ اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) تلخ تر: هذا اقیر منه ؛ این تلخ تر است از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عقیربةلغتنامه دهخداعقیربة. [ ع ُ ق َ رَ ب َ ] (ع اِ) درونج که گیاهی است به هیئت عقرب . رجوع به درونج شود.
عقیرباءلغتنامه دهخداعقیرباء. [ ع ُ ق َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در حمص ، از نصر. (از معجم البلدان ). عُقیرِباء، رمالی است در شامی بنی حارثة. (منتهی الارب ).
عقیربلغتنامه دهخداعقیرب . [ ع ُ ق َ رِ ] (ع اِ مصغر) مصغر عقرب . عقرب و کژدم خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عقرب شود.
عقیرةلغتنامه دهخداعقیرة. [ ع َ رَ ] (ع ص ، اِ) پی زده از ساق و شکار و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه پی زده باشند از شکار و غیره . || ساق قطعشده . (از اقرب الموارد). || آواز گریه ،
عقیرةلغتنامه دهخداعقیرة. [ ع ُ ق َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در فاصله ٔ نیم روز از اُقُر و برخی آن را قریه ای بر ساحل دریا دانند که با هجر یک شب فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
عقیربةلغتنامه دهخداعقیربة. [ ع ُ ق َ رَ ب َ ] (ع اِ) درونج که گیاهی است به هیئت عقرب . رجوع به درونج شود.
عقیرباءلغتنامه دهخداعقیرباء. [ ع ُ ق َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در حمص ، از نصر. (از معجم البلدان ). عُقیرِباء، رمالی است در شامی بنی حارثة. (منتهی الارب ).
عقیربلغتنامه دهخداعقیرب . [ ع ُ ق َ رِ ] (ع اِ مصغر) مصغر عقرب . عقرب و کژدم خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عقرب شود.
عقیرةلغتنامه دهخداعقیرة. [ ع َ رَ ] (ع ص ، اِ) پی زده از ساق و شکار و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه پی زده باشند از شکار و غیره . || ساق قطعشده . (از اقرب الموارد). || آواز گریه ،
عقیرةلغتنامه دهخداعقیرة. [ ع ُ ق َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در فاصله ٔ نیم روز از اُقُر و برخی آن را قریه ای بر ساحل دریا دانند که با هجر یک شب فاصله دارد. (از معجم البلدان ).