عقورلغتنامه دهخداعقور. [ع َ ] (ع ص ) سگ گزنده . (منتهی الارب ). حیوانی که بگزد.(از اقرب الموارد). ضد انوس . ج ، عُقُر : دهر بی منفعت خری است پلیدچرخ بی عافیت سگی است عقور. مسعود
اغورلغتنامه دهخدااغور. [ ] (اِخ ) ابن شاه رستم . از امرای کوچک لر در زمان صفویه . رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 452 و فهرست آن شود.
اغورلغتنامه دهخدااغور. [ اُ غُرْ ] (اِ) اُغُر. شگون . آغال . فال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آغال و اغال شود.- اغور بخیر ؛ وقتت خوش .- بداغور ؛ شوم . بدآغال .- خوش اغور ؛ خوش آغ
انوسلغتنامه دهخداانوس . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ضد عقور یعنی سگ ناگزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
عقرلغتنامه دهخداعقر. [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقور. رجوع به عقور شود. || (اِ) میانه و معظم آتش و فرودآمدنگاه آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جمر و اخگر. (از اقر
دریاسلغتنامه دهخدادریاس . [ دِرْ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). || سگ «عقور» و گزنده ، و گویند آن مصحف درباس است . (از اقرب الموارد).
مرشاءلغتنامه دهخدامرشاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث أمرش به معنی شریر. ج ، مُرْش . (از اقرب الموارد). || گزنده و عقور از هر حیوان که باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین