عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ)اسم النوع است مصدر عقم را. || نگار. (ازاقرب الموارد). || نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ .
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر حطیئة.آن را عُقیة نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ . (از اقرب الموارد). عِقمة. و رجوع به عقمة شود.
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َق َ م َ ] (ع اِ) عقمةالقمر؛ بازآمدن ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام رودباری است . (از منتهی الارب ).
بالیلغتنامه دهخدابالی . (اِخ ) (...ابن علقمه ) پدر شمویل از انبیاء بنی اسرائیل بود و نسبت او این است : شمویل بن بالی بن عقمةبن یرخام بن الیهوبن تهوبن صوف . (از طبری از مجمل التو
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن خالدبن عبداﷲ قسری . یکی از خطبای زبان عرب بود.(فهرست ابن ندیم ). وی خطیبی نبیل و خوش بیان و از عمال ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی
عامهلغتنامه دهخداعامه . [ م ِه ْ ] (ع ص ) سرگشته در گمراهی . متردد درراه و منازعت . ج ، عُمّه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عامه پسندلغتنامه دهخداعامه پسند. [ م م َ / م ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه را مردم معمولی پسندند. آنچه را عرف پسندد.