عقملغتنامه دهخداعقم . [ ع َ ] (ع اِ) گلیم سرخ ، یا هر جامه ٔ سرخ . و نوعی از رنگ و نگار. (منتهی الارب ). نوعی از نگار، و گویندگلیم سرخ است و گویند هر لباس سرخ رنگ . (از اقرب ال
عقملغتنامه دهخداعقم . [ ع َ ] (ع مص ) خشک گردیدن پیوندها. (از منتهی الارب ). خشک شدن مفاصل .و فعل آن مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد). حدیث تعقم اصلاب المشرکین ، به همین معنی
عقملغتنامه دهخداعقم . [ ع َ ق َ] (ع مص ) خاموش گردیدن . (منتهی الارب ). عَقم . (اقرب الموارد). و رجوع به عَقم شود. || نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الا
عقملغتنامه دهخداعقم . [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود.
اغملغتنامه دهخدااغم . [ اَ غ َم م ] (ع ص ) تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی . مؤنث : غَمّاء. (آنندراج ). اغم الوجه و القفا؛ تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی . (منتهی الارب )
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ)اسم النوع است مصدر عقم را. || نگار. (ازاقرب الموارد). || نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ .
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر حطیئة.آن را عُقیة نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقماءلغتنامه دهخداعقماء. [ ع ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود. || ج ِ عَقام . (منتهی الارب ). رجوع به عَقام شود.
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ . (از اقرب الموارد). عِقمة. و رجوع به عقمة شود.
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َق َ م َ ] (ع اِ) عقمةالقمر؛ بازآمدن ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام رودباری است . (از منتهی الارب ).
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ)اسم النوع است مصدر عقم را. || نگار. (ازاقرب الموارد). || نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ .
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر حطیئة.آن را عُقیة نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقماءلغتنامه دهخداعقماء. [ ع ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود. || ج ِ عَقام . (منتهی الارب ). رجوع به عَقام شود.
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) نوعی از رنگ و نگار، ورنگ . (منتهی الارب ). گلیم سرخ ، و گویند هر لباس سرخ رنگ . (از اقرب الموارد). عِقمة. و رجوع به عقمة شود.
عقمةلغتنامه دهخداعقمة. [ ع َق َ م َ ] (ع اِ) عقمةالقمر؛ بازآمدن ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام رودباری است . (از منتهی الارب ).