اقلحلغتنامه دهخدااقلح . [ اَ ل َ ] (ع اِ) گوه گردان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جُعَل . (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد زرددندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زرد
عقلةلغتنامه دهخداعقلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) شکلی است از اشکال رمل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الارب ). شکلی است منحوس از اشکال رمل . (غیاث اللغات ). || بندی است از بنده
عقلةالقطامیلغتنامه دهخداعقلةالقطامی . [ ع ُ ل َ تُل ْ ق َ ] (اِخ ) ابن سحوم ، مکنی به ابوموسی (1306-1372هَ . ق .). از پیشروان انقلاب سوریه علیه اشغالگران فرانسوی . وی هر چند عیسوی مذهب
عجلهفرهنگ انتشارات معین(عَ جَ لِ) [ ع . عجلة ] 1 - (مص ل .) شتاب کردن . 2 - (اِمص .) تعجیل ، تندی . 3 - (اِ.) شتاب ، سرعت .
عقلفرهنگ انتشارات معین(عَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دریافتن ، فهمیدن . 2 - (اِ.) نیروی ادراک . ؛~ کل بسیار دانا و خردمند. ؛~ سلیم اندیشه و دریافت انسان سالم و طبیعی . ؛~ کسی پاره سن
عقلةلغتنامه دهخداعقلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) شکلی است از اشکال رمل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الارب ). شکلی است منحوس از اشکال رمل . (غیاث اللغات ). || بندی است از بنده
أَحْلَامُهُمفرهنگ واژگان قرآنعقلهايشان - چيزهايي که در خواب و خيال خود ديده اند(جمع حُلم يا حُلُم جمع حلم به معني آنچه که شخص خوابيده در خواب خود ميبيند ، و بعيد نيست که اصل در معناي آن تصو
نُّهَىٰفرهنگ واژگان قرآنعقلها (أُوْلِي ﭐلنُّهَىٰ : صاحبان عقلها. کلمه نهي جمع نُهية به معناي عقل است ، و اگر عقل را نهيه ناميدهاند براي اين بوده که عقل ، آدمي را از پيروي هواي نفس نهي
عقلةالقطامیلغتنامه دهخداعقلةالقطامی . [ ع ُ ل َ تُل ْ ق َ ] (اِخ ) ابن سحوم ، مکنی به ابوموسی (1306-1372هَ . ق .). از پیشروان انقلاب سوریه علیه اشغالگران فرانسوی . وی هر چند عیسوی مذهب