اغشملغتنامه دهخدااغشم . [ اَ ش َ ] (ع ن تف ) ظالم تر. ستمگرتر.- امثال :اغشم من السیل . (یادداشت بخط مؤلف ).
عاشملغتنامه دهخداعاشم . [ ش ِ ] (ع اِ) یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام
عبشمیلغتنامه دهخداعبشمی . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ فقیه العبشمی نیشابوری . از ابوالعباس اصم و جز وی حدیث شنید و حاکم ابوعبداﷲ و جز او از وی روایت کنند. وی به سال 38
عبشمیلغتنامه دهخداعبشمی . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن علی العبشمی از بنی عبد شمس است . از پدر خود روایت کند و عمربن سعیدبن ابی حسین از وی روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 115).
عبشمیلغتنامه دهخداعبشمی . [ ع َ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عبد شمس بن عبدمناف . (از اللباب ج 2 ص 115).
عشملغتنامه دهخداعشم . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُشوم . و رجوع به عشوم شود. || حریص شدن . (از منتهی الارب ).
عاشملغتنامه دهخداعاشم . [ ش ِ ] (ع اِ) یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام
عبشمیلغتنامه دهخداعبشمی . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ فقیه العبشمی نیشابوری . از ابوالعباس اصم و جز وی حدیث شنید و حاکم ابوعبداﷲ و جز او از وی روایت کنند. وی به سال 38
عبشمیلغتنامه دهخداعبشمی . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن علی العبشمی از بنی عبد شمس است . از پدر خود روایت کند و عمربن سعیدبن ابی حسین از وی روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 115).