عَقِبِهِفرهنگ واژگان قرآنذريه و فرزندانش ( در عبارت "جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ")
عقبةدیکشنری عربی به فارسیپيچ وخميدگي , گرفتاري , مانع , محظور , گير , تکان دادن , هل دادن , بستن (به درشکه وغيره) , انداختن , رداع , سد جلو راه , پاگير
عَقَبَةَفرهنگ واژگان قرآنراه سنگلاخي و دشوار است که به طرف قله کوه منتهي ميشود (اقتحام عقبه در عبارت "فَلَا ﭐقْتَحَمَ ﭐلْعَقَبَةَ "اشاره است به انفاقهايي که براي انفاقگر بسيار دشوار باش
پس لشکرلغتنامه دهخداپس لشکر. [ پ َ س ِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقبه ٔ سپاه . ساقه :درفش و پس لشکر و جای خویش برادرش را داد و خود رفت پیش .دقیقی .
عقبةلغتنامه دهخداعقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ )نام چند ناحیه است ، از آن جمله محله ای است در ماوراء نهر عیسی نزدیک دجله ٔ بغداد. (از معجم البلدان ).- عقبةالرکاب ؛ عقبه ای است در
بلاشانلغتنامه دهخدابلاشان . [ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است به عقبه ٔ حلوان . (یادداشت مرحوم دهخدا). لشکر از در همدان برگرفت [ طاهر ذوالیمینین ] و به عقبه ٔ حلوان شد و بر عقبه دیهی است
حرةلغتنامه دهخداحرة. [ ح َرْ رَ ] (اِخ ) (وقعه ٔ...) جنگی است که میان مسلم بن عقبه و اهل مدینه اتفاق افتاد درسال 63 هَ . ق . سه روز مانده از ذی الحجة بسال دوم خلافت یزید و مسلم