عفیف الدینلغتنامه دهخداعفیف الدین . [ ع َ فُدْ دی ] (اِخ ) سلیمان بن علی بن عبداﷲ تلمسانی . شاعر قرن هفتم . رجوع به عفیف تلمسانی شود.
عفیف الدینلغتنامه دهخداعفیف الدین . [ ع َ فُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن اسعد تمیمی یافعی . از کبار مشایخ قرن هشتم هجری . رجوع به ابوالسادات (عبداﷲ...) شود.
عفیففرهنگ مترادف و متضادباآزرم، باتقوا، باحیا، باشرم، باعفاف، باعفت، پارسا، پاک، پاکجامه، پاکدامن، شریف، معصوم، نجیب ≠ آلودهدامن، ناپاک
عفیفلغتنامه دهخداعفیف . [ ع َ ] (ع ص ) پارسا. (منتهی الارب ). مرد پارسا و پرهیزگار از حرام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پارسا و پرهیزگار. (دهار). کسی که عفت پیشه دارد. (فرهنگ فا
اصیل الدینلغتنامه دهخدااصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن . لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال 703 هَ . ق . بتخت سلطنت نشست ) بود. و اولجایتو در حدود 706 که از
عفیف تلمسانیلغتنامه دهخداعفیف تلمسانی . [ ع َ ف ِ ت ِ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن علی بن عبداﷲبن علی کومی تلمسانی ، ملقب به عفیف الدین . شاعر قرن هفتم هجری . اصل او از قبیله ٔ کومه است ، به
ادریسلغتنامه دهخداادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابوالعلاء محمدبن عثمان بن عفیف الدین عامری شوشی ، از مردم شوش ، قلعه ای در شرقی دجله ٔ موصل . او محدث و امام مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد بود.