عفدلغتنامه دهخداعفد. [ ع َ ] (ع اِ) کبوتر، یا مرغی است شبیه کبوتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فهرست مخزن الادویه ).
عفدلغتنامه دهخداعفد. [ ع َ ] (ع مص ) هر دوپای فراهم آورده برجستن . (از منتهی الارب ).دو پای را در کنار هم قرار دادن و جهیدن بدون دویدن . (از اقرب الموارد). عَفَدان . رجوع به عف
افدلغتنامه دهخداافد. [ اَ ف َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (آنندراج ). شتاب کردن . (المصادر زوزنی ). || درنگ نمودن . از اضداد است . (آنندراج ). || نزدیک گشتن . (آنندراج ). نزدیک شدن
افدلغتنامه دهخداافد. [ اَ ف ِ ] (ص ، اِ) بمعنی افتد است که شگفت و عجب و تعجب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). غریب . عجیب . (یادداشت دهخدا). افدستا. (از برهان ). درپهلوی
آفدواژهنامه آزادازنظرماآفد یعنی ضرر زننده،چیزی که آسیب میرسونه(مثلا ملخ ها ی نوع آفد هستند)که معنیش میشه همون
عفدانلغتنامه دهخداعفدان . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عَفد است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عفد شود.
عفدانلغتنامه دهخداعفدان . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عَفد است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عفد شود.
کبوترلغتنامه دهخداکبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقا