عفة الدولةلغتنامه دهخداعفة الدولة. [ ع ِف ْ ف َ تُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) نام خواهرناصرالدین شاه قاجار است . (مرآة البلدان ج 4 ص 6).
عفهلغتنامه دهخداعفه . [ ع ُف ْ ف َ ] (اِ) پوستین پوست بره که موی آن بغایت نرم باشد. (برهان ) (آنندراج ). پوستین از پوست بره که مویکی نرم دارد. (صحاح الفرس ) : روی هر یک چون دو
عفةلغتنامه دهخداعفة. [ ع َف ْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَف ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن پارسا. (ناظم الاطباء). ج ، عَفّات . (اقرب الموارد). رجوع به عَف ّ شود.
عفةلغتنامه دهخداعفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفت . ترک شهوات در هر چیز، و در بین نصرانیان بیشتر بر ترک شهوات بدنی و پاکیزگی جسد و «تبتل » اطلاق شود. (از اقرب الموارد). پارسائی
عفةلغتنامه دهخداعفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عَفاف است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از حرام بازاستادن و پرهیزگاری کردن . (مقدمة اللغةمیر سیدشریف جرجانی ).
ابوعبیدةلغتنامه دهخداابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) معمربن مثنی التیمی بالولاء، تیم قریش لاتیم الرباب . نحوی فارسی بصری الملقب به سبخت و بعضی او را مولی بنی عبیداﷲبن معمر التیمی
احصانلغتنامه دهخدااحصان . [ اِ ] (ع مص )استوار گردانیدن . (منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن . حصار کردن . || نگاه داشتن . نگه داشتن . || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منت
قسطنطین پاشالغتنامه دهخداقسطنطین پاشا. [ ق ُ طَ طی ] (اِخ ) پاپ . وی در دوما درطرابلس لبنان به سال 1870م . متولد شد، و پدرش جرجس پاشا نیز در همانجا تولد یافت . اصل این خاندان از بعلبک ا
عفةلغتنامه دهخداعفة. [ ع َف ْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَف ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن پارسا. (ناظم الاطباء). ج ، عَفّات . (اقرب الموارد). رجوع به عَف ّ شود.
عفهلغتنامه دهخداعفه . [ ع ُف ْ ف َ ] (اِ) پوستین پوست بره که موی آن بغایت نرم باشد. (برهان ) (آنندراج ). پوستین از پوست بره که مویکی نرم دارد. (صحاح الفرس ) : روی هر یک چون دو