عفاریاتلغتنامه دهخداعفاریات . [ ع ُ ] (اِخ ) بندهای آب است در سواد عقیق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ).
عساریاتلغتنامه دهخداعساریات .[ ع ُ رَ ] (ع ص ، ق ) بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساریات ؛بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُساری ̍. و رجوع به عساری شود. || پراکند
عشاریاتلغتنامه دهخداعشاریات . [ ع ُ رَ ] (ع ص ، ق ) ذهبوا عشاریات ؛ یعنی رفتند پریشان و متفرق . (منتهی الارب ). به معنی عساریات است بسین مهمل . (از اقرب الموارد). رجوع به عساریات ش
عشاریاتلغتنامه دهخداعشاریات .[ ] (ع اِ) نوع کشتی بود که در رود نیل حرکت میکرد. (از تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161).
عفاریتلغتنامه دهخداعفاریت . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عفریت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیوان . اهریمنان . رجوع به عفریت شود : عفاریت گفتنداندیشه مدار که ایزدتعالی آدمی را به هفت طب
عساریاتلغتنامه دهخداعساریات .[ ع ُ رَ ] (ع ص ، ق ) بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساریات ؛بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُساری ̍. و رجوع به عساری شود. || پراکند
عشاریاتلغتنامه دهخداعشاریات . [ ع ُ رَ ] (ع ص ، ق ) ذهبوا عشاریات ؛ یعنی رفتند پریشان و متفرق . (منتهی الارب ). به معنی عساریات است بسین مهمل . (از اقرب الموارد). رجوع به عساریات ش
عشاریاتلغتنامه دهخداعشاریات .[ ] (ع اِ) نوع کشتی بود که در رود نیل حرکت میکرد. (از تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161).
عفاریتلغتنامه دهخداعفاریت . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عفریت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیوان . اهریمنان . رجوع به عفریت شود : عفاریت گفتنداندیشه مدار که ایزدتعالی آدمی را به هفت طب