عفاءلغتنامه دهخداعفاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) پوشیدگی و ناپدیدگی . (منتهی الارب ). کهنگی و هلاکت . (از اقرب الموارد). || (اِ) خاک . (منتهی الارب ). تراب . (اقرب الموارد). در شتم و نا
عفاءلغتنامه دهخداعفاء. [ ع َ ] (ع مص ) مردن و رفتن اثر کسی و هلاک شدن و نیست و ناپدید گردیدن . (از منتهی الارب ). از بین رفتن اثر کسی . (از اقرب الموارد). ناپیدا شدن . (المصادر
عفاءلغتنامه دهخداعفاء. [ ع ِ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ).بچه ٔ حمیر را نامند و گفته اند یرنعام است . (فهرست مخزن الادویه ). عَفاء. عفا. رجوع به عفا و عفاء شود.- ابوالعفاء ؛
افآءلغتنامه دهخداافآء. [ اِف ْ ] (ع مص ) در زمین تابان و لغزان درآمدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکافتن سر کسی را بزخم شمشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عفاالغتنامه دهخداعفاا. [ ع َ فَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) مخفف عفااﷲ عنک ، یا عفااﷲ عنه . خدا ببخشایاد! و آن در تداول فارسی در مورد تحسین بکار رود، و گاهی با
تصاببلغتنامه دهخداتصابب . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) باقی آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیستن بقیه ٔ عمر : لقوم تصاببت المعیشة بعدهم اعز علی
معافاةلغتنامه دهخدامعافاة. [ م ُ ] (ع مص ) عافیت دادن . (المصادرزوزنی ). نگاه داشتن خدای کسی را از رنج و بیماری و عافیت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء): عافاه ا
ناپدیدگیلغتنامه دهخداناپدیدگی .[ پ َ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) فقدان . غیبت . عدم ظهور. (ناظم الاطباء). پوشیدگی . عَفاء. (منتهی الارب ).
مرعزاءلغتنامه دهخدامرعزاء. [ م ِ ع ِ /م َ ع ِ ] (ع اِ) به معنی مرعز است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم بز. (دهار). رجوع به مرعز شود. به لغت عرب پشم را در انسان و غیر ا
عفالغتنامه دهخداعفا. [ ع َ ](ع اِ) زمین و شهر غفل که در وی پی کسی نیامده باشد. (منتهی الارب ). شهری که اثری از ملک برای کسی در آن نباشد. (از اقرب الموارد). زمینی که کسی در آن ن