عظتلغتنامه دهخداعظت . [ ع ِ ظَ ] (ع اِمص ، اِ) عظة. نصیحت . پند. اندرز : چنانک دیگر متعدیان ناحفاظ را عبرت و عظت باشد. (سندبادنامه ص 77). رجوع به عظة و عظات شود.
عظاتلغتنامه دهخداعظات . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِظة. (اقرب الموارد).نصیحتها. پندها. اندرزها. رجوع به عظة و عظت شود:اندوه من به روی تو بودی گسارده و آرام یافتی دل من از عظات تو. مسعو
عظلغتنامه دهخداعظ. [ ع َظظ ] (ع مص ) سختی رسانیدن حرب کسی را. (از منتهی الارب ): عظّته الحرب ؛ مانند عَض ّ است ، و گویند عض ، در مورد گزیدن و زیان رساندن به دندان است و عظ در
ناحفاظلغتنامه دهخداناحفاظ. [ ح ِ ] (ص مرکب ) بی حفاظ. بی پوشش . (ناظم الاطباء).بی احتیاط. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). که حفاظ ندارد.که ایمنی و اطمینان خاطر در آن نیست . که بی در و