عطف بیانلغتنامه دهخداعطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر عطف بیان است ابو را. (
عطفدیکشنری عربی به فارسیخم کردن , پيچ دادن , سيم نرم خم شو , همدمي , همدردي , دلسوي , رقت , همفکري , موافقت
عطففرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگشت، توجه، چرخش، میل ۲. سجاف، شیرازه ۳. عاطفه، مهربانی ۴. تمایل ۵. پیوند، ربط
توابعلغتنامه دهخداتوابع. [ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تابع. (از اقرب الموارد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جمع تابع وتبع، مفرد هم آمده است . (آنندراج ). ج ِ تابعة. (ناظم الاطباء). ||
انیشهلغتنامه دهخداانیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) جاسوس : در کوی تو انیشه همی گردم ای نگاردزدیده تا مگرت به بینم به بام و در. شهید.|| چاپلوس . (برهان ) (ناظم الاطباء). آیشتنه . آیش
تابعلغتنامه دهخداتابع. [ ب ِ ] (ع ص )پس رو و چاکر. ج ، تبع. (منتهی الارب ). || پس رونده . لاحق . پیرو. فرمانبردار. مطیع. خادم . مقابل متبوع : زامل . پس رو و تابع. (منتهی الارب )