عطرینفرهنگ نامها(تلفظ: a(e)trin) (عربی ـ فارسی) (عطر + ین (پسوند نسبت)) ، منسوب به عطر ؛ معطر ، خوشبو .
اطرینلغتنامه دهخدااطرین .[ اِ ] (اِ) در صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او ر
آترینواژهنامه آزادآتشین. زیبارو و پرانرژی. نامی که در نوشته های هخامنشی دیده شده و در سنگ نوشته های بیستون آمده، نام پسر اوپدرم که در زمان هخامنشی بر علیه حاکم خوزستان شورش کرد
آترینفرهنگ نامها(تلفظ: ātarin) (آتر = آتش + ین (پسوند نسبت ))، منسوب به آتش ، آتشین ؛ (به مجاز) زیبارو.
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن یربوع بن حنظلة. جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از تمیم ، از عدنانیه را تشکیل دهند. و نسبت بدو عرینی شود. ابوریحانه عبداﷲبن مط
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از تمیم . (منتهی الارب ). حیی است از تمیم . (از اقرب الموارد).
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از زهیربن جذام ، از قحطانیة را تشکیل میدهند و مسکن آنان دقهلیة و مرتاحیة در مصر بوده است . (از الاعلام زرک
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). بیشه . (دهار). جایگاه شیر. آرامگاه شیر.خانه ٔ شیر. (زمخشری ). مأوای