عطرپاشیلغتنامه دهخداعطرپاشی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عطرپاش . عطربیزی . عطر افشاندن . (از فرهنگ فارسی معین ).
عطرپاشلغتنامه دهخداعطرپاش . [ ع ِ ] (نف مرکب ) عطرپاشنده . آنکه یا آنچه عطر پاشد. عطربیز. (فرهنگ فارسی معین ). عطرافشان . || (اِ مرکب ) ظرفی غالباً بلورین ، دارای دهانه ای منحنی ک
عطرپاشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه یا آنچه عطر میپاشد.۲. ظرفی که بهوسیلۀ آن عطر را در هوا پراکنده میسازند یا به بدن خود میزنند.
مشک بیزیلغتنامه دهخدامشک بیزی . [ م ُ / م ِ ] (حامص مرکب ) مشک افشانی و عطرپاشی . مشک بیختن و خوشبوی ساختن چیزی را : ز سنبل کرد بر گل مشک بیزی ز نرگس برسمن سیماب ریزی .نظامی .
مشک افشانیلغتنامه دهخدامشک افشانی . [ م ُ / م ِ اَ ] (حامص مرکب ) مشک بیزی . مشک پراکنی . عطرپاشی : کار زلف توست مشک افشانی عالم ولی مصلحت را تهمتی بر نافه ٔ چین بسته اند.حافظ.
عطرپاشلغتنامه دهخداعطرپاش . [ ع ِ ] (نف مرکب ) عطرپاشنده . آنکه یا آنچه عطر پاشد. عطربیز. (فرهنگ فارسی معین ). عطرافشان . || (اِ مرکب ) ظرفی غالباً بلورین ، دارای دهانه ای منحنی ک