noseدیکشنری انگلیسی به فارسیبینی، دماغه، خیشوم، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی، بو کشیدن، بینی مالیدن به
شامهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز حواس پنجگانۀ انسان که بوها را درک میکند و عضو آن بینی است؛ بویایی.
دماغلغتنامه دهخدادماغ . [ دَ ] (اِ) انف . بینی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عضو و اندام واقع در وسط چهره . آلت بویایی . بنظر می رسد که این معنی و معانی بعدی نیز عموماً از معنی ن
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
ورلغتنامه دهخداور. [ وَ ] (اِ) سبق و تخته ٔ اطفال که معلمان بدان تعلیم دهند چنانکه فلانی فلان چیز ور میدهد؛ یعنی تعلیم میدهدو درس میگوید. (آنندراج ) (برهان ). سبق و تخته ٔ درس