عضبلغتنامه دهخداعضب . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شمشیر، یا شمشیر برّان . (منتهی الارب ). شمشیر قاطع و برّان ، و آن وصف به مصدر است ، گویند: سیف عضب . (از اقرب الموارد). || مرد تیزسخن چ
عضبلغتنامه دهخداعضب . [ ع َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ). قطع کردن .(از اقرب الموارد). || دشنام دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرفتن و زدن و طعن کردن . (منتهی
عضبلغتنامه دهخداعضب . [ ع َ ض َ ] (ع مص ) شکسته گردیدن شاخ و شکافته گوش شدن . (از منتهی الارب ). اعضب شدن قوچ و ناقه . (از اقرب الموارد). و رجوع به اعضب شود.
عضبارةلغتنامه دهخداعضبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) سنگ آسیا. || سنگی که گازر و قصار پارچه را بر وی سپید میکند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
عضبرةلغتنامه دهخداعضبرة. [ ع َ ب َ رَ ] (ع مص ) شیری کردن سگ و مانند شیر واسد شدن وی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عضباءلغتنامه دهخداعضباء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعضب . (از اقرب الموارد). رجوع به اعضب شود. || شاة عضباء و ناقة عضباء؛ گوسپند و شتر ماده ٔ گوش شکافته . (از منتهی الارب ) (از اقرب
عضبالغتنامه دهخداعضبا. [ ع َ ] (اِخ ) تلفظی است از عضباء در تداول فارسی زبانان ، و آن نام ناقه ٔ رسول اﷲ (ص ) است : فخرت به سخن باید زیرا که بدو کردفخر آنکه بکرد از پس او ناقه ٔ
عضبارةلغتنامه دهخداعضبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) سنگ آسیا. || سنگی که گازر و قصار پارچه را بر وی سپید میکند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
عضبرةلغتنامه دهخداعضبرة. [ ع َ ب َ رَ ] (ع مص ) شیری کردن سگ و مانند شیر واسد شدن وی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عضباءلغتنامه دهخداعضباء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعضب . (از اقرب الموارد). رجوع به اعضب شود. || شاة عضباء و ناقة عضباء؛ گوسپند و شتر ماده ٔ گوش شکافته . (از منتهی الارب ) (از اقرب
عضبالغتنامه دهخداعضبا. [ ع َ ] (اِخ ) تلفظی است از عضباء در تداول فارسی زبانان ، و آن نام ناقه ٔ رسول اﷲ (ص ) است : فخرت به سخن باید زیرا که بدو کردفخر آنکه بکرد از پس او ناقه ٔ