عضاملغتنامه دهخداعضام . [ ع ِ ] (ع اِ) بن دنب اسب و شتر. (منتهی الارب ). عسیب اسب و شتر. (از اقرب الموارد). || ج ِ عَضم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عضم شود.
اذآملغتنامه دهخدااذآم . [ اِذْ ] (ع مص ) ترساندن . ترسانیدن . (منتهی الارب ). || بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ). اکراه .
ازآملغتنامه دهخداازآم . [ اِزْ ] (ع مص ) بکراهت بر کاری داشتن . بناخوش بر کاری داشتن کسی را: اَزْاءَمَه ُ علی الامر. (منتهی الارب ). || فشردن آنچه در جراحت بود تا آنکه بچسبد پوس
عضملغتنامه دهخداعضم . [ ع َ] (ع اِ) قبضه ٔ کمان . (منتهی الارب ). مقبض قوس . (اقرب الموارد). ج ، عِضام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرآماج و بیل گندم پاک کن که به صورت ا