عصیمةلغتنامه دهخداعصیمة. [ ع ُ ص َ م َ ] (اِخ ) دختر زید نهدی . از زنان شاعر عرب بود و با مردی از قوم خود بنام ابوالسمیدع سعیدبن سالم ازدواج کرد. و چون عصیمه بر او خشم گرفت شعری
اثیمةلغتنامه دهخدااثیمة. [ اَ م َ ] (ع مص ) اثیم . بسیار گناه کردن (مبالغه است در مصدر). (منتهی الارب ).
عذیمةلغتنامه دهخداعذیمة. [ ع َ م َ ] (ع اِمص ) نکوهش . || گزیدگی و خاییدگی . ج ، عذائم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) خرمابن که بار آن خسته نداشته باشد. (
عصمةلغتنامه دهخداعصمة. [ ع ِ ص َ م َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (اقرب الموارد). جج ِ عِصْمة و عُصْمة. (منتهی الارب ). رجوع به عصمة شود.
عریمةلغتنامه دهخداعریمة. [ ع ُ رَ م َ ] (اِخ ) ریگ توده ای است مربنی فزارة را، و یا موضعی است . (منتهی الارب ). رملی است و آن را آبی است بنام عَبسیّة و گویند آن رمله ای است ازآن
عزیمةلغتنامه دهخداعزیمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) آهنگ نمودن بر امر و دل نهادن و کوشش کردن . (از منتهی الارب ). دل بر کاری نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). عزم [
عذیمةلغتنامه دهخداعذیمة. [ ع َ م َ ] (ع اِمص ) نکوهش . || گزیدگی و خاییدگی . ج ، عذائم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) خرمابن که بار آن خسته نداشته باشد. (
عصمةلغتنامه دهخداعصمة. [ ع ِ ص َ م َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (اقرب الموارد). جج ِ عِصْمة و عُصْمة. (منتهی الارب ). رجوع به عصمة شود.
عریمةلغتنامه دهخداعریمة. [ ع ُ رَ م َ ] (اِخ ) ریگ توده ای است مربنی فزارة را، و یا موضعی است . (منتهی الارب ). رملی است و آن را آبی است بنام عَبسیّة و گویند آن رمله ای است ازآن
عزیمةلغتنامه دهخداعزیمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) آهنگ نمودن بر امر و دل نهادن و کوشش کردن . (از منتهی الارب ). دل بر کاری نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). عزم [