عصملغتنامه دهخداعصم . [ ع َ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). اکتساب و کسب کردن . (از اقرب الموارد). کسب . (تاج المصادر بیهقی ). || چنگ زدن به کسی . (از منتهی الارب ). اعتص
عصملغتنامه دهخداعصم . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) سپید گردیدن دست آهو. (از منتهی الارب ). «اعصم » شدن آهوو بز کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به اعصم شود.
عصملغتنامه دهخداعصم . [ ع ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِصمة شود. || ج ِ عُصمة. (منتهی الارب ). رجوع به عُصمة شود.
عصملغتنامه دهخداعصم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام جبلی است ازآن ِ هذیل . || قلعه ای است ازآن ِ بنی زبید در یمن ، و آن را عُصُم نیز گویند. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
عِصَمِفرهنگ واژگان قرآنعقد و ازدواجهاي دائمي (عصم جمع عصمت است که به معناي عقد و ازدواج دائمي است ، و بدين جهت آن را عصمت ناميدهاند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداري ميکند )
عصمةلغتنامه دهخداعصمة. [ ع ِ ص َ م َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (اقرب الموارد). جج ِ عِصْمة و عُصْمة. (منتهی الارب ). رجوع به عصمة شود.
عِصَمِفرهنگ واژگان قرآنعقد و ازدواجهاي دائمي (عصم جمع عصمت است که به معناي عقد و ازدواج دائمي است ، و بدين جهت آن را عصمت ناميدهاند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداري ميکند )
عصمةلغتنامه دهخداعصمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) گردن بند و حمیل . (منتهی الارب ). قلاده و گردن بند و حمایل . (ناظم الاطباء). قلاده . (اقرب الموارد). رسن . (دهار) (مهذب الاسماء). عُصمة
عصمیلغتنامه دهخداعصمی . [ ع ُ ](اِخ ) محمدبن عباس بن احمدبن محمدبن عصم بن بلال عصمی هروی . از رؤسا و دانشمندان و محدثان بود. بسال 294 هَ .ق . متولد شد و در نهم صفر سال 378 هَ .