عصفورلغتنامه دهخداعصفور. [ ع ُ ] (اِخ ) نام او حسین بن محمدبن احمدبن عصفور شاخوری بحرانی است . او فقیه قرن دوازدهم هجری می باشد. رجوع به حسین عصفوری و عصفوری (حسین بن ...) شود.
عصفورلغتنامه دهخداعصفور. [ ع ُ ] (ع اِ) گنجشک . (منتهی الارب ) (دهار). گنجشک نر. (ناظم الاطباء). پرنده ای است . (از اقرب الموارد). بفارسی گنجشک و به ترکی سرچه نامند. (از تحفه ٔ ح
اسفورلغتنامه دهخدااسفور. [ ] (اِخ ) برادر جمشید: اول کسی که بر وی [ بر جمشید ] خروج کردبرادرش بود اسفورنام و لشکرها بدین برادر او جمع شدند و قصد جمشید کرد و جمشید از پیش او بگریخ
اصفورلغتنامه دهخدااصفور. [ اُ ] (ع اِ) عصفور. گنجشک . اب انستاس ماری کرملی ذیل عصفور آرد: این کلمه نام هرپرنده ٔ خردجثه ایست که بسیار صفیر زند... و در این که اشتقاق آن از صفیر اس
عصفوریلغتنامه دهخداعصفوری . [ ع ُ ] (اِخ ) یعقوب بن شیبةبن صلت عصفوری بصری ، مکنی به ابویوسف . محدث بود و حدیث را نزد یزیدبن هارون و عنان بن مسلم و ابونعیم آموخت . وی در ربیعالاول
عصفوریلغتنامه دهخداعصفوری . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به عصفور. رجوع به عصفور شود. || گنجشک فروش . || شتری است دوکوهان . (منتهی الارب ): جمل عصفوری ؛ شتر دوکوهان . (از اقرب الموارد).
عصفورالاکافلغتنامه دهخداعصفورالاکاف . [ ع ُ رُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) چوبی است که در میان پشم آگند بندند. (منتهی الارب ).
عصفورالجنةلغتنامه دهخداعصفورالجنة. [ ع ُ رُل ْ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) خطاف . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). فراشتوک . چلچله . رجوع به خطاف و چلچله شود.
عصفورالسیاحلغتنامه دهخداعصفورالسیاح . [ ع ُ رُس ْ س َی ْ یا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) صفراغون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عصفورالشوک . طرغلودیس . رجوع به طرغلودیس شود.
عصفوریلغتنامه دهخداعصفوری . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به عصفور. رجوع به عصفور شود. || گنجشک فروش . || شتری است دوکوهان . (منتهی الارب ): جمل عصفوری ؛ شتر دوکوهان . (از اقرب الموارد).
عصفورانلغتنامه دهخداعصفوران . [ ع ُ ] (ع اِ) مثنای عصفور. رجوع به عصفور شود. || دو استخوان از دو طرف روی اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصفور شود.
عصفورةلغتنامه دهخداعصفورة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) مؤنث عصفور. (منتهی الارب ). گنجشک ماده . (ناظم الاطباء). رجوع به عصفور شود.