عصامالدینفرهنگ نامها(تلفظ: esāmoddin) (عربی) بندِ دین ، موجب شرافت دین ؛ (در اعلام) لقب برخی از اشخاص در تاریخ .
عصمةالدینلغتنامه دهخداعصمةالدین . [ ع ِ م َ تُدْ دی ] (اِخ ) دختر معین الدین اُنز. از زنان نیکوکار دمشق در قرن ششم هجری بود. وی مدرسه ای برای فقیهان و صوفیه در دمشق بنا کرد و رباطی س
عصمةالدینلغتنامه دهخداعصمةالدین . [ ع ِ م َ تُدْ دی ] (اِخ ) دختر منوچهربن فریدون شروانشاه ممدوح خاقانی شاعر است . خاقانی چند بار مدح او را گفته و یک بار نیز اورا برای اجازت سفر شفیع
عصمةالدینلغتنامه دهخداعصمةالدین . [ ع ِ م َ تُدْ دی ] (اِخ ) دختر معین الدین اُنز. از زنان نیکوکار دمشق در قرن ششم هجری بود. وی مدرسه ای برای فقیهان و صوفیه در دمشق بنا کرد و رباطی س
عصمةالدینلغتنامه دهخداعصمةالدین . [ ع ِ م َ تُدْ دی ] (اِخ ) دختر منوچهربن فریدون شروانشاه ممدوح خاقانی شاعر است . خاقانی چند بار مدح او را گفته و یک بار نیز اورا برای اجازت سفر شفیع
پادشاه خاتونلغتنامه دهخداپادشاه خاتون . [ دْ / دِ ] (اِخ ) صفوةالدین پادشاه خاتون دختر قطب الدین محمد سلطان است از عصمةالدین قتلغ ترکان . و چون این پادشاه خاتون در حرم خویش اباقاخان جای
شاه عالم خاتونلغتنامه دهخداشاه عالم خاتون . [ هَِ ل َ ] (اِخ ) دخت جلال الدین سیورغتمش (عصمةالدین ) و همسر بایدو. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 ص 270). و رجوع به تاریخ گزیده ص 532 و 5
شجرةالدرلغتنامه دهخداشجرةالدر. [ ش َ ج َ رَ تُدْ دُر ] (اِخ ) شجرالدر. ملقب به عصمةالدین از ملکه های اسلام و ملکه ٔ مصر،کنیز الملک الصالح نجم الدین ایوب بود و پس از آنکه پسری به نام