عشیقةلغتنامه دهخداعشیقة. [ ع َق َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عشیق ، به معنی معشوقه . (غیاث اللغات ). گویند: فلان عشیق و هی عشیقته ؛ یعنی آن دو نسبت بهم عشق میورزند. (از منتهی الارب ). یا
عَشِيَّةًفرهنگ واژگان قرآنطرف آخر روز (گويا از عشوه گرفته شده که به معناي غبار و تاريکي عارض بر چشم است و باعث ميشود آدمي نتواند اشيا را ببيند ، و به اين مناسبت آن قسمت از زمان را هم که
یاردیکشنری فارسی به عربیحبيب , رفيق , زميل اللعب , شريک , صاحب , صديق , عشيقة , متنوع , مساعد , ملحق , ودي