حصریةلغتنامه دهخداحصریة. [ ح َ ری ی َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح منطق ) (قضیه ٔ...) قضیه ٔ محصورة. رجوع به محصورة و حصر قضایا شود.
حشرةلغتنامه دهخداحشرة. [ ح َ ش َ رَ ](ع اِ) هر جنبنده ٔ خرد از پرنده و رونده و خزنده . جنبنده ٔ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزه ٔ زمینی . (منتهی الارب ). خستر. خرفسر. هامه . ج ،حشر، حشرات . || پوستی که ملاصق دانه بوده . || تمام شکار یا بهره ٔ نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خو
حصیرةلغتنامه دهخداحصیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جای خرما خشک کردن . || گوشت پاره ای دراز که در پهلوی اسب از لاغری پدید آید. (آنندراج ).
عشیرةلغتنامه دهخداعشیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) برادران و قبیله و تبار و نزدیکان ازجانب آباء. (منتهی الارب ). خویشان و تبار و اهل خانه . (غیاث اللغات ). خویش نزدیک و خویشاوندان نزدیک . (دهار). خویشان و دودمان . (مهذب الاسماء). گروهی از قبیله ، کوچکتر از فصیله . (مفاتیح العلوم ): عشیرةالرجل ؛ نزدیکت
عشیرةلغتنامه دهخداعشیرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) دهی است به یمامة. (منتهی الارب ). قلعه ای است کوچک بین ینبع و ذی المروة، که خرمای آن برتر از دیگر انواع خرمای حجاز است . (از معجم البلدان ).
عشیرةلغتنامه دهخداعشیرة. [ ع ُ ش َرَ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) ناحیه ای است از ینبع بین مکه و مدینه ؛ و یکی از غزوات پیغمبر (ص ) در آنجا بوده است . (از معجم البلدان ). و رجوع به ذوالعشیرة شود.
عَشِيرَتُکُمْفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي شما - خويشان شما (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)
عَشِيرَتَهُمْفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي ايشان - خويشان ايشان (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)
عَشِيرَتَکَفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي تو - خويشان تو (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)