عسلمیالغتنامه دهخداعسلمیا. [ ] (اِخ ) نام یکی از یاران کهف است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 220 شود.
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َ سِن ْ ] (ع ص ) سزاوار و خلیق . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَسی . عسی ّ. رجوع به عسی شود.
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َس س ] (ع اِ) گویند: جی ٔ بالمال من عسک و بسک ؛ یعنی با جد و جهدخود، و آن لغتی است در «حسک ». (از منتهی الارب ): جاءبه من عسه و بسه ؛ یعنی آن را از جائ
عسلمیالغتنامه دهخداعسلمیا. [ ] (اِخ ) نام یکی از یاران کهف است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 220 شود.
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َ سِن ْ ] (ع ص ) سزاوار و خلیق . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَسی . عسی ّ. رجوع به عسی شود.
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َس س ] (ع اِ) گویند: جی ٔ بالمال من عسک و بسک ؛ یعنی با جد و جهدخود، و آن لغتی است در «حسک ». (از منتهی الارب ): جاءبه من عسه و بسه ؛ یعنی آن را از جائ
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َس س ] (ع مص ) به شب گردیدن به پاسبانی . (از منتهی الارب ). بشب گشتن ازبرای احتراز از دزدان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از المصادر زوزنی ). طواف کرد