عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َ سِن ْ ] (ع ص ) سزاوار و خلیق . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَسی . عسی ّ. رجوع به عسی شود.
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َس س ] (ع اِ) گویند: جی ٔ بالمال من عسک و بسک ؛ یعنی با جد و جهدخود، و آن لغتی است در «حسک ». (از منتهی الارب ): جاءبه من عسه و بسه ؛ یعنی آن را از جائ
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َس س ] (ع مص ) به شب گردیدن به پاسبانی . (از منتهی الارب ). بشب گشتن ازبرای احتراز از دزدان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از المصادر زوزنی ). طواف کرد
شجاع السلطنهلغتنامه دهخداشجاع السلطنه . [ ش ُ عُس س َ طَ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) از شاهزادگان نامور عصر قاجاریان بود. مولف مجمعالفصحاء نویسد: شاهزاده حسنعلی میرزا ونوه ٔ فتحعلیشاه قاجار که م
عسبلغتنامه دهخداعسب . [ ع َ س ِ ] (ع ص ) رأس عسب ؛ سر از دیر شانه ناکرده . (منتهی الارب ). سری که از دیر شانه ناکرده باشند.(ناظم الاطباء). فرس عسب ؛ اسب که بر ترجیل و فروهشتن
علی سلطانلغتنامه دهخداعلی سلطان . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) نسب او به اوکتای قاآن میرسد. وی در زمانی که بیسوتیمور از امرای چنگیزی در حدود سال 727 هَ . ق . سلطنت می کرد، بر او خروج کرد و بر
علی سلطانلغتنامه دهخداعلی سلطان . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) قوچین . وی از سرداران میرزا شاهرخ بهادر بود. در روز جمعه بیست وسوم ربیعالآخر سال 830 هَ . ق . وقتی که شاهرخ میرزا به مسجد جامع هر