عسکلغتنامه دهخداعسک . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چسبیدن و لازم شدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و ملتصق شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
اسکلغتنامه دهخدااسک . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخوزستان ] ببراکوه نهاده و بر سر آن کوه آتشیست که دائم همی درخشد شب و روز و حرب ... رقیان آنجا بوده است اندر قدیم . (حدود العالم
اسکلغتنامه دهخدااسک . [ اَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ ...) چشمه ٔ معدنی است در دماوند که آبهایش قلیائی و دارای بی کربنات و آهک و نمک منیزی و کلرور دوشو و کلرور دوپتاس (یک گرم و سه عشر در
اسکلغتنامه دهخدااسک . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 2000 گزی جنوب رینه . کوهستانی سردسیر. سکنه 700 تن . زبان فارسی مازندرانی . آب ا
عَسْکِریْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی انگور دانه درشت زرد درخشان و شفاف ، شیرین ترین و خوش طعم ترین انگورها انگور عسکری است که بهترین شراب های سنتی گناباد را با آن میسازند.