عسولغتنامه دهخداعسو. [ ع َس ْوْ ] (ع اِ) شمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شمع مومی . || موم . (ناظم الاطباء).
عسولغتنامه دهخداعسو. [ ع ُ س ُوو ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری ِ عمر. (ناظم الاطباء). عَ
عسولغتنامه دهخداعسو. [ع َس ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (از منتهی الارب ). مسن شدن . (از اقرب الموارد). عُسوّ. عُسی ّ. عَساء. عَسْوه . رجوع به عسوّ و عُسی ّ و عَساء و عَسْوة
اصولغتنامه دهخدااصو. [ اَص ْوْ ] (ع مص ) اصوِ نبت ؛ بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اسولغتنامه دهخدااسو. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 549 تن . شیعه . زبان
عسوملغتنامه دهخداعسوم . [ ع َ ] (ع ص ) رنج و سختی رساننده بر عیال . (منتهی الارب ). زحمت کشنده بر عیال و خانواده ٔ خود. (از اقرب الموارد). ج ، عُسُم . || شتر ماده ٔ بسیاربچه . (
عسوملغتنامه دهخداعسوم . [ ع ُ ] (ع اِ) ریزه ٔ نان خشک . (منتهی الارب ). تکه های نان خشک . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) قلت و کمی . (منتهی الارب ): قلّت بِه عسوم ؛ دراو قلت و کم
عسوبلغتنامه دهخداعسوب . [ ع َ ] (ع اِ) سردار کلان . (منتهی الارب ). سردار کلان و سید و رئیس . (ناظم الاطباء). رئیس کبیر. (از اقرب الموارد). || پادشاه زنبوران عسل و یعسوب . (ناظم
عسودلغتنامه دهخداعسود. [ ع ِس ْ وَدد ] (ع اِ) کربسه ٔ نر.(منتهی الارب ). چلپاسه ٔ نر. (ناظم الاطباء). نر و عضرفوط از کربسه و عظاء، و گویند دساس و کرمی خبیث است که در استخوانها ی
عسوداتلغتنامه دهخداعسودات . [ ع ِس ْ وَدْ دا ] (ع اِ) ج ِ عِسودّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عسودة شود.
عسوةلغتنامه دهخداعسوة. [ ع َس ْ وَ ] (ع مص ) مسن گشتن و پیر شدن . (از اقرب الموارد). عسو [ ع َس ْوْ / ع ُ س ُوو ] . عَساء. عُسی ّ. رجوع به عسو شود.
عسوملغتنامه دهخداعسوم . [ ع َ ] (ع ص ) رنج و سختی رساننده بر عیال . (منتهی الارب ). زحمت کشنده بر عیال و خانواده ٔ خود. (از اقرب الموارد). ج ، عُسُم . || شتر ماده ٔ بسیاربچه . (
عسوملغتنامه دهخداعسوم . [ ع ُ ] (ع اِ) ریزه ٔ نان خشک . (منتهی الارب ). تکه های نان خشک . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) قلت و کمی . (منتهی الارب ): قلّت بِه عسوم ؛ دراو قلت و کم
عسوبلغتنامه دهخداعسوب . [ ع َ ] (ع اِ) سردار کلان . (منتهی الارب ). سردار کلان و سید و رئیس . (ناظم الاطباء). رئیس کبیر. (از اقرب الموارد). || پادشاه زنبوران عسل و یعسوب . (ناظم
عسودلغتنامه دهخداعسود. [ ع ِس ْ وَدد ] (ع اِ) کربسه ٔ نر.(منتهی الارب ). چلپاسه ٔ نر. (ناظم الاطباء). نر و عضرفوط از کربسه و عظاء، و گویند دساس و کرمی خبیث است که در استخوانها ی