عسل صعترلغتنامه دهخداعسل صعتر. [ ع َ س َ ل ِ ص َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ادویه است و محرورین را مضر است . (از مخزن الادویة).
use upدیکشنری انگلیسی به فارسیاستفاده کنید، مصرف کردن، تحلیل بردن، مورد استفاده قرارگرفتن، از نفس افتادن
صعترةلغتنامه دهخداصعترة. [ ص َ ت َ رَ ] (ع مص ) چریدن زنبور عسل صعتر را. || زینت دادن چیزی را و آراسته کردن . (منتهی الارب ).
صعترلغتنامه دهخداصعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و
ندغلغتنامه دهخداندغ . [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) سعتر دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صعتر بری . (المنجد). آویشن بری .(ناظم الاطباء). صعتر بری و آن گیاهی است که زنبور عسل از آن تغذ
جبنلغتنامه دهخداجبن . [ ج ُ ب ُن ن ] (ع اِ) جُبُن . جُبْن .پنیر. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه ٔ او در دوم سرد و تر و
حاشالغتنامه دهخداحاشا. (ع اِ) گیاهی طبی . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: برگش کوچک است و گلش بسرخی زند. صاحب اختیارات بدیعی آرد: مأمون گویند و ثومس نیز خوانند و سعتر الحمار