عسل تمرلغتنامه دهخداعسل تمر. [ ع َ س َ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سیلان تمر است ، یعنی دوشاب خرما. (فهرست مخزن الادویة). و رجوع به تمر شود.
use upدیکشنری انگلیسی به فارسیاستفاده کنید، مصرف کردن، تحلیل بردن، مورد استفاده قرارگرفتن، از نفس افتادن
حمیتلغتنامه دهخداحمیت . [ ح َ ] (ع ص ) استوار از هر چیز. (منتهی الارب ). المتین من کل شی ٔ. حتی گویند: تمرحمیت و عسل حمیت . (اقرب الموارد). || بسیار شیرین : تمر حمیت .(منتهی الا
لعوق الصنوبرلغتنامه دهخدالعوق الصنوبر. [ ل َ قُص ْ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ینفع من شدة النفث و السعال و القی و الاورام و الخوانیق و البلغم اللزج و یقوی المعدة (و صنعته ) صمغ عربی کثی
صقرلغتنامه دهخداصقر. [ ص َ ق َ ] (ع اِ) برگ عضاه و عرفط که افتاده باشد. (منتهی الارب ). ماانحت من ورق العضاه و العرفط. (اقرب الموارد). || عسل رطب و مویز و منه : هذا التمر اصقر
قرعلغتنامه دهخداقرع . [ ق َ ] (ع اِ) کدو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). به فارسی کدو و به ترکی قباق نامند و دو قسم میباشد، یکی را کدوی سبز و دیگری را رومی گویند، مجموع آن در د
شربتلغتنامه دهخداشربت . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) آشامیدنی : چندانکه شربت مرگ را تجرع افتد... هرآینه بدوباید پیوست . (کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روزتجرع افتد واجب کند که محبت دن