عسل الطبرزدلغتنامه دهخداعسل الطبرزد. [ ع َ س َ لُطْ طَ ب َ زَ ] (ع اِ مرکب ) شیره ٔ نبات . عسل طبرزد. رجوع به عسل طبرزد شود.
عسل اللبنیلغتنامه دهخداعسل اللبنی . [ ع َ س َ لُل ْ ل ُ نا ] (ع اِ مرکب ) خوشبوئی است که عوام آن را حصی لبان و میعه ٔ سائلة نامند، و از درختی برآید و از آن بخار سازند. (منتهی الارب ).
عسل البلادرلغتنامه دهخداعسل البلادر. [ ع َ س َلُل ْ ب َ دُ ] (ع اِ مرکب ) رطوبت سیاهی است که در جوف بلادر است . (مخزن الادویة). ماده ٔ لزجی که در درون بلادر است به رنگ خون . رجوع به عس
عسل الحاجلغتنامه دهخداعسل الحاج . [ ع َ س َ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ترنجبین است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به ترنجبین شود.
عسل الخلافلغتنامه دهخداعسل الخلاف . [ ع َ س َ لُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) شیرخشتی است که از درخت بید بعمل می آید. (مخزن الادویة).
عسل طبرزدلغتنامه دهخداعسل طبرزد. [ ع َ س َ ل ِ طَ ب َ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل الطبرزد. شیره ٔ نبات . (مخزن الادویة) (بحر الجواهر) (برهان قاطع) (آنندراج ). مایه ٔ نبات . آب
شیرهلغتنامه دهخداشیره . [ رَ / رِ ] (اِ) عصیر. آنچه به فشردن از میوه یا نباتی برآید. عصاره . (یادداشت مؤلف ). افشرده که به عربی عصاره گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). عصیر میوه ج
شکرلغتنامه دهخداشکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِ) سکَّر. عسل القصب . سقخارن . معرب آن سُکَّر و فرانسه ٔ آن سوکر. با شکر از یک اصل است ، و گاهی در نظم به تشدید کاف آید. و در تد
طباشیرلغتنامه دهخداطباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم نی میباشد مدور است مانند درهم . و گوین
طبرزدلغتنامه دهخداطبرزد. [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب تبرزد. مأخوذ از پهلوی تورزت ، در سانسکریت (دخیل ). توارجه . (برهان قاطع چ معین ذیل تبرزد). بعضی چنین گفته اند: مُعرب است