عسلویهلغتنامه دهخداعسلویه . [ ع َ س َ ی َ ] (اِخ ) بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات ، خرما، تنباکو و پیاز است . لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است
اصلاحلغتنامه دهخدااصلاح . [ اِ ] (ع مص ) راست کردن عصا و چوب را به آتش . (منتهی الارب ). || بصلاح آوردن . (زوزنی ). بصلاح آوردن و نیکو کردن . (آنندراج ). نیکو کردن .(منتهی الارب ). با صلاح آوردن . (مؤید الفضلا) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). لَم
اسلاحلغتنامه دهخدااسلاح . [ اِ ] (ع مص ) سرگین افکندن دواب . || فضله افکندن طائر. || ریستن آدمی . || بر حدث کردن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بسرگین انداختن داشتن .
اسلاعلغتنامه دهخدااسلاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِلع. (منتهی الارب ). || اسلاع فرس ؛ گوشتی که بر هر دو رگ ران اسپ که تا پاشنه اند متعلق بود وقت فربهی آن . (منتهی الارب ).
اصلاحدیکشنری عربی به فارسیتعمير کردن , مرمت کردن , درست کردن , رفو کردن , بهبودي يافتن , شفا دادن , باز خريد , خريداري و ازاد سازي , رستگاري , بهسازي , بازساخت , بهسازي کردن , ترميم کردن , اصلا حات , تجديد سازمان , اصلا ح , تهذيب
خرهلغتنامه دهخداخره . [ خ ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است در پنج فرسخ و نیمی جنوب و مشرق بندر عسلویه . (یادداشت بخط مؤلف ).
اخندلغتنامه دهخدااخند. [ اَ خ َ ] (اِخ ) (ده ...) نام محلی در 325500 گزی بوشهر میان نخل تقی و کاربندی . دهی بسه فرسنگی مشرق عسلویه .
اکابرلغتنامه دهخدااکابر. [ اَ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است . (یادداشت مؤلف ). دهی است در کمتر از شش فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق عسلویه . (از فارسنامه ٔ ناصری ) : در خوارزم و درکات و اکابر از آن [ از توت ] دوشاب خاص اشخاص گیرند. (فلاحت نامه ).
مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ دشتی است که آن را تمیمی نیز می گویند. طول آن 42 و عرضش 12 کیلومتر است . حد شمالی آن گله دار و حدشرقی فومستان و حد جنوبی و غربی خلیج فارس است . هوایی گرم دارد و جمعیت آ
برکه غرامواژهنامه آزادآب انباری واقع در مجاورت قبرستان در دهستان اخند از توابع استان بوشهر در 20 کیلو متری شهرستان عسلویه، دلیل نامگذاری این آب انبار به این نام این است،برای ساخت آن کدخدا،کلیه مردم این محل را دعوت به همکاری می نماید،آنهایی که دراین کار مشارکت نمی کنند سربازان کدخدا آنها را بازداشت می نمایند و کدخدا از آن