عسلوجلغتنامه دهخداعسلوج . [ ع ُ ] (ع اِ) آنچه نرم و سبز باشد از شاخه های درخت و رَز و آنچه ابتدا روئیده باشد، و گویند آن گیاهی است بر ساحل رودها که از شدت نرمی خمیده گردد. (از اق
عسلوجةلغتنامه دهخداعسلوجة. [ ع ُ ج َ ] (ع ص ) جاریة عسلوجةالنبات ؛ دوشیزه ٔ نرم و نازک اندام . (منتهی الارب ). جاریة عسلوجة النبات و القوام ؛ دختری نرم و ناعم . (از اقرب الموارد).
علوجلغتنامه دهخداعلوج . [ ع َ ] (ع اِ) پیغام . (منتهی الارب ). پیغام و رسالت . (ناظم الاطباء). || پیغامبر. (منتهی الارب ). رسول . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الوک . (اقرب الم
علوجنیلغتنامه دهخداعلوجنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 29 هزارگزی شمال باختری ماکو و 7 هزارگزی شمال خاوری کلیساکندی . ناحیه ایست ج
عذلوجلغتنامه دهخداعذلوج . [ ع ُ ] (ع ص ) بچه ٔ خورش وپرورش نیکو یافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه که غذایش نیکو باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عسلوجةلغتنامه دهخداعسلوجة. [ ع ُ ج َ ] (ع ص ) جاریة عسلوجةالنبات ؛ دوشیزه ٔ نرم و نازک اندام . (منتهی الارب ). جاریة عسلوجة النبات و القوام ؛ دختری نرم و ناعم . (از اقرب الموارد).
عسالیجلغتنامه دهخداعسالیج . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُسلوج و عُسلُج و عِسلاج . (اقرب الموارد). شاخه های تازه روئیده ٔاشجار است که هنوز مستحکم نشده باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بمعنی قضب
لف الکرملغتنامه دهخدالف الکرم . [ ل ِف ْ فُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) عسلوج رز. و قیل : هو شی ٔ ملفوف علی الکرم من نفسه . عسالج الکرم خوانند (و در کرم گفته شد) و آن را به شیرازی استخوان
عسالجلغتنامه دهخداعسالج . [ ع َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ عُسلُج و عِسلاج و عُسلوج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُسْلُج و عِسلاج و عُسلوج شود.
شولانلغتنامه دهخداشولان . [ ش َ / شُو ] (اِ) کمند و آن ریسمانی است بلند. (برهان ) (جهانگیری ). تبدیل سولان بمعنی کمند ونردبان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جهانگیری ظاهراً بار نخ