عسقفرهنگ واژگان قرآناز حروف مقطعه و رموز قرآن (در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده که حمعسق معنايش حليم ، مثيب ( ثواب دهنده )،عالم ، سميع ، قادر ، قوي ، است )
عسقلغتنامه دهخداعسق .[ ] (اِخ ) (به معنی دشمنی ) چاهی است در وادی جرار که شبانان اسحاق حفر نمودند. (از قاموس کتاب مقدس ).
عسقلغتنامه دهخداعسق . [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) درپیچیدگی . (منتهی الارب ). اِلتواء. (اقرب الموارد). || دشوارخوئی و تنگ خوئی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنگ حوصلگی . (ناظم
عسقلغتنامه دهخداعسق . [ ع َ س َ ] (ع مص ) آزمند گردیدن . (از منتهی الارب ). حریص گشتن . (از اقرب الموارد). || چسفیدن به کسی و لازم گردیدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و چسبی
عثقلغتنامه دهخداعثق . [ ع َ ث َ ] (ع اِ) درختی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یکی آن عَثقَه . (منتهی الارب ). || شارع عام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاده . (اقرب ال
عسقدلغتنامه دهخداعسقد. [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ) دراز گول . (منتهی الارب ). طویل احمق . (اقرب الموارد). || پرگوشت درشت اندام . (منتهی الارب ). شخص تارّ و پرگوشت و درشت آفرینش . (از اقر
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (ع مص ) بی اشک گردیدن و بسته و سخت شدن چشم وقت گریه . (منتهی الارب ). جامد گشتن و خشک شدن چشم هنگام گریستن . (از اقرب الموارد).
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع ِ ق ِ ب َ ] (ع اِ) خوشه ٔ خرد انگور منفرد پیوسته در بن خوشه ٔ کلان .(منتهی الارب ). خوشه ٔ کوچک چسبیده به ریشه ٔ خوشه و عنقود. (از اقرب الموارد). ج ،
عسقبلغتنامه دهخداعسقب . [ ع ِ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ عِسقِبة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسقبة شود.
عسقفةلغتنامه دهخداعسقفة. [ ع َق َ ف َ ] (ع مص ) بستگی و سختگی چشم ، خلاف گریه ، و بی آب شدن چشم ، یا اراده ٔ گریه کردن و نتوانستن . (منتهی الارب ). خلاف بکاء، و گویند خواستن گریه
عسقدلغتنامه دهخداعسقد. [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ) دراز گول . (منتهی الارب ). طویل احمق . (اقرب الموارد). || پرگوشت درشت اندام . (منتهی الارب ). شخص تارّ و پرگوشت و درشت آفرینش . (از اقر
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (ع مص ) بی اشک گردیدن و بسته و سخت شدن چشم وقت گریه . (منتهی الارب ). جامد گشتن و خشک شدن چشم هنگام گریستن . (از اقرب الموارد).
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع ِ ق ِ ب َ ] (ع اِ) خوشه ٔ خرد انگور منفرد پیوسته در بن خوشه ٔ کلان .(منتهی الارب ). خوشه ٔ کوچک چسبیده به ریشه ٔ خوشه و عنقود. (از اقرب الموارد). ج ،
عسقبلغتنامه دهخداعسقب . [ ع ِ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ عِسقِبة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسقبة شود.
عسقفةلغتنامه دهخداعسقفة. [ ع َق َ ف َ ] (ع مص ) بستگی و سختگی چشم ، خلاف گریه ، و بی آب شدن چشم ، یا اراده ٔ گریه کردن و نتوانستن . (منتهی الارب ). خلاف بکاء، و گویند خواستن گریه