عسبلغتنامه دهخداعسب . [ ع َ س ِ ] (ع ص ) رأس عسب ؛ سر از دیر شانه ناکرده . (منتهی الارب ). سری که از دیر شانه ناکرده باشند.(ناظم الاطباء). فرس عسب ؛ اسب که بر ترجیل و فروهشتن
عسبلغتنامه دهخداعسب . [ ع َ ] (ع اِ) آب گشن و نسل آن و فرزند. (منتهی الارب ). نسل : قطع اﷲ عسبه ؛ خداوند نسل او را قطع کناد! (از اقرب الموارد).
عسبلغتنامه دهخداعسب . [ ع َ ] (ع مص ) برجستن گشن بر ماده . (از منتهی الارب ). گشنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به کرایه دادن گشن به جهت گشنی ، و کرایه ٔ فحل دادن . (از منته
عسبلغتنامه دهخداعسب . [ ع ُ / ع ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ عسیب .(اقرب الموارد). شاخه های خرمابن که راست و بی برگ باشد. (ناظم الاطباء): و العرب تکتب فی أکتاف الابل و اللخاف و فی العسب
عصبلغتنامه دهخداعصب . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) پی مفاصل .(منتهی الارب ). پی زرد. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار). پی . (نصاب الصبیان ). تارهای سپیدرنگی که مرتبط میکند دماغ
اسبگویش بختیاریاسب. تقسیمبندى اسبها از نظر رنگ: asb-e ablaq :اسب دو رنگ. korand:اسب قرمز کمرنگ. ~ komit:اسب پیشانى سفید قرمز تیره. ~ kahar:اسب سیاه. ~ nila:ا
اصبدیکشنری عربی به فارسیرنجورکردن , ازردن , پريشان کردن , مبتلا کردن , الوده کردن , ملوث کردن , گند زده کردن , مبتلا و دچار کردن , عفوني کردن , سرايت کردن
عسبانلغتنامه دهخداعسبان . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جرید نخل . (مخزن الادویة). رجوع به عسیب شود.
عسبرلغتنامه دهخداعسبر. [ ع ُ ب ُ ](ع اِ) پلنگ . (منتهی الارب ). نمر. (اقرب الموارد). نمر نر. (مخزن الادویة). ج ، عَسابر. || (ص ) ناقة عسبر؛ ناقه ٔ شدید و سخت و سریع. (از اقرب ال
عسبارلغتنامه دهخداعسبار. [ ع ِ ] (ع اِ) کفتاربچه از گرگ . (منتهی الارب ). بچه ٔ کفتار از گرگ . (از اقرب الموارد). || بچه گرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه ٔ گرگ از ماده
عسبارةلغتنامه دهخداعسبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار از گرگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است . (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار
عسبرةلغتنامه دهخداعسبرة. [ ع ُ ب ُ رَ ] (ع اِ) مؤنث عسبر. (منتهی الارب ). نمر ماده . (مخزن الادویة). پلنگ ماده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) شتر ماده ٔ تیزرو گرامی
عسبةلغتنامه دهخداعسبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) اسم مَرّه است برای مصدر عسب . (از اقرب الموارد). رجوع به عسب شود. || کفتگی در کوه . (منتهی الارب ). شق و شکاف در کوه . (از اقرب الموارد
عسبانلغتنامه دهخداعسبان . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جرید نخل . (مخزن الادویة). رجوع به عسیب شود.
عسبرلغتنامه دهخداعسبر. [ ع ُ ب ُ ](ع اِ) پلنگ . (منتهی الارب ). نمر. (اقرب الموارد). نمر نر. (مخزن الادویة). ج ، عَسابر. || (ص ) ناقة عسبر؛ ناقه ٔ شدید و سخت و سریع. (از اقرب ال
عسبارلغتنامه دهخداعسبار. [ ع ِ ] (ع اِ) کفتاربچه از گرگ . (منتهی الارب ). بچه ٔ کفتار از گرگ . (از اقرب الموارد). || بچه گرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه ٔ گرگ از ماده
عسبارةلغتنامه دهخداعسبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار از گرگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است . (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار