عزیلغتنامه دهخداعزی . [ ع ُزْ زا ] (ع ص ) زن ارجمند و کمیاب و زن دوست داشته . (منتهی الارب ). زن عزیز و شریف . (از اقرب الموارد). || (ن تف ) مؤنث أعزّ. (منتهی الارب ) (از اقر
عزیلغتنامه دهخداعزی . [ ع ِ زا / ع ِ زَن ْ ] (ع اِ) ج ِ عِزة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عِزَة شود.
عزیلغتنامه دهخداعزی . [ ع ُزْ زا ] (اِخ ) بت . (دهار). یکی از دو بت معروف طایفه ٔ قریش (عرب ) در عهد جاهلیت ، و دیگری لات نام داشته و اعراب بت پرست آنها را دختران خدا میدانستند
اذيدیکشنری عربی به فارسیاسيب , صدمه , اذيت , زيان , ضرر , خسارت , اسيب رساندن , صدمه زدن , گزند , ازار رساندن , اسيب زدن به , ازردن , اذيت کردن , جريحه دار کردن , خسارت رساندن , ازار ,
عزی ئیللغتنامه دهخداعزی ئیل . [ ] (اِخ ) عزئیل (بمعنی کسی که خداوند او را تقویت وتسلی میدهد). نام سه تن است : 1- پسر چهارمین قهات ، و پدر عزی ئیلیان که پسرش الیصافان رئیس خانواده ٔ
عزی ئیللغتنامه دهخداعزی ئیل . [ ] (اِخ ) عزئیل (بمعنی کسی که خداوند او را تقویت وتسلی میدهد). نام سه تن است : 1- پسر چهارمین قهات ، و پدر عزی ئیلیان که پسرش الیصافان رئیس خانواده ٔ