عزهوللغتنامه دهخداعزهول . [ ع ُ ] (ع ص ) درگذرنده و پیشی گیرنده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ). سبقت گیرنده ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || تیزرو و چست و سبکروح . (منتهی الارب ). سریع خ
عرهوللغتنامه دهخداعرهول . [ ع ُ ] (ع اِ) واحد عراهیل . (ناظم الاطباء). مفرد عَراهیل است بمعنی جماعت و گروه مهمل و بی کار. (از اقرب الموارد). رجوع به عراهیل شود.
عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع ِ هََ ل ل ] (ع ص ) فارغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). فارغ . (اقرب الموارد).
عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع َ هََ ] (ع ص ، اِ) مرد دودله و مضطرب . (منتهی الارب ). مرد مضطرب . (از اقرب الموارد). || کبوتر نر، یا چوزه ٔ آن . (منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر،
عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع ِ هَِ ] (ع ص ، اِ) مرد دودله و مضطرب . (منتهی الارب ). مرد مضطرب . (از اقرب الموارد). || کبوتر یا چوزه ٔ آن . (منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر،و گوی
عزاهیللغتنامه دهخداعزاهیل . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُزهول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عزهول شود. || به معنی عَراهیل است . (از منتهی الارب ). رجوع به عراهیل شود.
درگذرندهلغتنامه دهخدادرگذرنده . [ دَ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) درگذارنده . عبور کننده . عابر. تجاوز کننده . عِزْهِل . عُزهول . غابر. مارد. مَرید: أجرد؛ بسیار سبقت کننده و درگذ
چستلغتنامه دهخداچست . [ چ ُ ] (ص ) چابک باشد. (فرهنگ اسدی ). جلد و چالاک و چابک باشد. (برهان ) (انجمن آرا). جلد و چابک . (جهانگیری ). جلد و چالاک . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). جل
پیشی گرفتنلغتنامه دهخداپیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء.
عرهوللغتنامه دهخداعرهول . [ ع ُ ] (ع اِ) واحد عراهیل . (ناظم الاطباء). مفرد عَراهیل است بمعنی جماعت و گروه مهمل و بی کار. (از اقرب الموارد). رجوع به عراهیل شود.